متین عشق من  متین عشق من ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

متین فرشته ی ما

زمینی شدن فرشته اسمانیمان

1392/7/13 15:48
نویسنده : خاله متین
166 بازدید
اشتراک گذاری

   چی جوری از آسمونا اومدی زمین :           ( از زبون مامان )

پسرکم ما باهم ساعت 5:30  صبح دوازده مرداد به همراه بابایی و مامان جون رفتیم بیمارستان مامان جون بیشتر روز رو پیشمون بود بابایی هم بود دایی جون هم اومد سرزد اما پدرجون و خاله جونت خونه بودن که حدود ساعت 4:15بود خاله و دایی و بابایی داشتن میومدن بیمارستان که مامان جون (مامان بزرگ) زنگ زد  به اونا و گفت چون ماه رمضونه گفتن بجای شیرینی زولبیا و بامیه بیارین نی نی هم نهایتا تا شب باید دنیا بیاد همینجوری که داشتن میومدن دوباره مادرجون زنگ زدو گفت نی نی کوچولو داره به دنیا میاد ............

خاله و دایی هم زود زود بابایی رو جلوی بیمارستان پیاده کردن رفتن دنبال گل و شیرینی! بالاخره بعد از کلی انتظار ماما نی تو اوردن بیرون عه! تو کجایی؟ الان باید کلی منتظرت باشیم تا تمیز بشی بیای خوب خاله جوون و مادر جوون اول اومدن مامانت رو دیدنکه یهویی تو اومدی توی اتاق عسلکم اینگده لپ داشتی ! لفلفوی خاله . کپی برابر اصل بابایی بودیا! بعد خاله جوون رفت بابایی رو صدا کرد که بیاد اونم اومد تورو دید حالا دایی جون مونده پدرجوون هم که بیمارستان نیست اقا خاله و دایی اومدن یواش در برن پرستاره نبینتشون اخرش دید بالاخره اجازه داد بیان دایی هم تورو دید . شب مادرجوون پیشت موند اینقدر که ساکت بودی دست و پاهات رو تکون میدادن ببینن سالمی خوب میترسیدن دیگه! فردای همون روز تقریبا ساعت 10:30 اومدی خونه عزیزم!  

این عکس دو یا سه روزگیته .دقیق یادم نیس تو این عکس شبیه دنجشک شدی خاله جونی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)